خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پائین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
عاقبت پرونده ام را، با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
قیصر امین پور
ای دریغ، از پای بی پاپوشِ من
دردِ بسیار و لبِ خاموش من
شاملو
به سوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امیدوارم
زدل فریاد کردم کای خداوند
من او را دوست دارم، دوست دارم
فروغ
پشت دریا شهریست قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
سهراب
تو را من چشم در راهم شباهنگام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
نیما
موندم چرا بعضیا یه عمر بیخود دارن اما اندازه نوح زندگی میکنن اونوقت این عزیزا زود میرن از بینمون؟
روحشون شاد